سی و چندسال است که طنز و چيزهاي ديگر از جمله نمايشنمامه طنز مي نويسم.در همه اين مدت همراه شوراي ملي مقاومت بوده ام زيرا معتقدم رژيم آخوندي بايد در تماميتش سرنگون شود و يک جمهوري سکولار سر کار بيايد

چهارشنبه، مرداد ۰۴، ۱۳۸۵

از سري مصاحبه هاي مش غضنفر



26 جولای 2006
مصاحبه با مش غضنفر در مورد اکبر گنجی
از وقتی که جناب اکبر گنجی به سلامتی به خارج آمده، همه جا صحبت ایشان است. بی بی سی و رادیو فردا و تلویزیون صدای آمریکا و بقیه تلویزیونها و رادیوها چپ و راست با او مصاحبه می کنند. واقعا دمشان گرم. اغلب او را با گاندی و ماندلا مقایسه می کنند. خودش هم از این مقایسه ها راضی به نظر می رسد. قیافه اش هم اگرچه به ماندلا از نظر رنگ و اندازه چندان شباهتی ندارد اما به گاندی میخورد. سوادش هم بد نیست و میتواند اگر "آقا" قبول کند، رهبر مطمئنی باشد. اعتصاب غذایی هم که به کمک دوستان ارزشمندش نظیر فرخ نگهدار و مسعود بهنود و بقیه در لندن و چند شهر دیگر در حمایت از سه زندانی برجسته سیاسی و بقیه زندانیان برنجسته سیاسی راه انداخت خیلی موثر بود. اگر همینطور ادامه بدهند به زودی بعید نیست که نهضتشان جهانی بشود. از همه مهمتر اینکه به نظر میرسد که قاپ مش غضنفر را هم دزدیده باشد چون در این چند روزه ندیدم او را مثل خاتمی و حجاریان و بقیه اصلاح طلبان فحش بدهد. شک دارم که نکند مش غضنفر هم از همه جا امیدش ناامید شده و دارد به گنجی امیدوار میشود. علیهذا تصمیم گرفتم که با او ( یعنی مش غضنفر) مصاحبه ای کرده و نظراتش را جویا شده و حساب کار خویش را بنمایم.
میگویم: مشدی جان میدانی که من چقدر ارادتمندم.
میگوید: باز چیزی میخواهی که اینطور اردت خرج میفرمایی پدرجان. از قدیم گفته اند سلام کرد بی طمع نیست. توهم که از آن کردهای پیچیده هستی.
میگویم: مشدی جان خودت میدانی که کردها مردم صاف و ساده و بی غل و غشی هستند. من هم چیز زیادی نمیخواهم. یک مصاحبه کوچک و همین
میگوید: خیر پدرجان. بنده مدتی است که تصمیم گرفته ام دیگر با احدی مصاحبه نکنم. از قدیم گفته اند زبان سرخ سر سبز میدهد برباد.
میگویم: مشدی جان شما عمری ازت گذشته. اگر میخواستی جلوی زبان سرخت را بگیری باید وقتی جوان بودی این کار را میکردی که دچار زندان و دردسر نشوی. حالا اینجا توی فرنگ کسی با بنده و شما کاری ندارد. اینجا حرف زدن از همه چیز آسان تر است. مالیات هم ندارد. به نظر میرسد اینجا باید از یک عده خواهش کرد که یک کم کمتر زبان سرخشان را به زحمت بیندازند و به گوش ملت رحم کنند و سعی کنند یک کمی هم به تئوریهایشان جامه عمل بپوشانند.
میگوید: من این چیزها سرم نمیشود آقاجان. از قدیم گفته اند مرغ یک پا دارد. مصاحبه نمی فرمایم.
- حالا اگر خواهشم را دوبرابر کنم باز هم نمی فرمایی؟
- چون توئی و خیلی هم اصرار داری و خواهشت را هم دوبرابر کرده ای میکنم؛ اما به شرطها و شروطها. اول بفرما ببینم مصاحبه در باره چی هست آقاجان؟
میگویم: راست میخواستم چند تا سوال در مورد نلسون ماندلا و گاندی ایران، اکبر گنجی بپرسم.
میگوید: حدسش را زده بودم. قبول میکنم به شرطی که سوال بودار نکنی و گرنه دعوامان میشود پدرجان. از قدیم گفته اند که جنگ اول بهتر از صلح آخر است.
میگویم: مشدی جان ولش بفرما که از قدیم چی گفته اند. آنرا برای قدیمی ها گفته اند. بفرما سوال بودار را تعریف کن و مثل بزن تا من با خیال راحت مصاحبه ام را بکنم.
- سوال بودار، پدرجان، سوالی است که بو داشته باشد.
- مثل چی مشدی جان؟
-مثلا اینکه نپرسی که چرا گنجی در زندان که بود امکان تلفن زدن و کتاب نوشتن و فلان و بهمان داشت. مثلا اینکه نپرسی چرا از زندان که آزاد شد در یک چشم بهم زدن پاسپورت گرفت و آمد خارج. یا نظر گنجی در مورد قتلها و شکنجه هایی که به دستور شخص خمینی انجام شده، بخصوص قتل عام زندانیان سیاسی در سال 67 چیه و یا اینکه در همان سال 67 گنجی چه کاره سفارت خمینی در ترکیه بوده. خلاصه ازهمین نوع سوالات دیگر پدرجان. خودت که خوب میدانی. چرا ما را سر کار میگذاری. به قول قدیمی ها نکن همچین پدرجان.
میگویم: چشم مشدی جان. حق دموکراتیک سرکار است که به سوالاتی که بودار است جواب ندهی. مبارزات امثال جنابعالی و آقای گنجی هم که به خاطر برقراری همین دموکراسی بوده. پس حق دارید. حالا بیا و یک لطفی کن و بفرما که چه سوالی بکنم؟
ریشش را میخواراند و مدتی فکر کرده و بعد فیلسوفانه می فرماید: عارضم به حضور انورت که میتوانی سوال کنی که مثلا از بین آقایان بهنود و فرخ نگهدار کدامشان از نظر سلیقه ی غذایی به اکبر گنجی نزدیکترند و آب هویج را بر آب پرتقال ترجیح میدهند؟
باز هم به فکر میرود و بعد از مدتی میگوید:
- به گمانم که این سوال را هم نتوانی بپرسی چون کمی بو دارد و مغایر اصول دموکراسی است. از قدیم گفته اند که روزه شک دار نباید گرفت پدرجان.
میگویم: عجب وسواسی شده ای مشدی جان. این کجایش بو دارد؟
میگوید: عارضم به حضور دوست عزیز خودم که درست است که فرخ نگهدار خیلی وقت است که دیگر حتی بویش هم تمام شده اما مسعود بهنود هنوز بو میدهد. بنابراین این سوال هم بودار است.
میگویم: بنده از خیر این مصاحبه گذشتم. اینهمه در مورد اکبر گنجی مصاحبه و اظهار نظر شده. بگذار ما یکی ایندفعه سکوت کرده باشیم. به جایی برنمیخورد. مرحمت شما زیاد.
- زنده باشی پدرجان. به سلامت.
برای دیدن بقیه نوشته های حسین پویا به وبلاگ زیر مراجعه کنید
http://hosseinpooya.blogspot.com/

سه‌شنبه، مرداد ۰۳، ۱۳۸۵

مدتي است که وبلاگ به روز نشده. ميبخشيد. اين هم از مشکلات تابستان است.


حسین پویا

25 جولای 2006


نامه احمدی نژاد به آنجلا مرکل

السلام ای مرکل بی معرفت
آنجلای کافر گربه صفت

ای که موهای سرت رنگ طلا
خنده هایت شد بلای جان ما

ای رئیس کل قوم جرمنی
تو چرا توی سر ما میزنی

ای که از ما نفت ارزان میخری
پس چرا با بوش کافر میپری

چون نمی ترسی ز مار غاشیه
روی دیوارت پر از نقاشیه

تو عرق هم میخوری ای بی حدود
مرتورا جک استرا افشا نمود

تو نمی ترسی ز گرز آتشین
نیستی تو تابع دین مبین

صیغه را هم ظاهرا رد میکنی
ایهاالمرکل به خود بد میکني

نقشه تنبیه مارا می کشی
کفر کم کن، سوسک میخواهی بشی
توبه کن ای مرکل بی قافیه
معصیت بسه، همینجا کافیه
توبه کن در محضر مصباح دین
روسر سر کن، دوزانو هم بشین
ای ضعیفه قصد استغفار کن
دوستانت را همه بیدار کن

گفته ام من از همان روز نخست
حجت الاسلام هیتلر جد توست

مثل او باید بیفروزی تو جنگ
مثل من باید بفرمایی جفنگ

مثل هیتلر بر همه بنما غضب
مثل من خالی ببندان روز و شب

هرکسی دم میزند او از لنین
نوک او را تو به یک قیچی بچین

با دگر اندیش بد کن مثل من
هر دگر اندیش کافر را بزن

مثل هیتلر با یهودان در ستیز
خونشان را توی یک زندان بریز

تا شود آقای ما از تو هپی
با موبایل خود زند با تو گپی

پس بدینسان میشوی تو رستگار
نام نیکی ماند از تو یادگار

پس در آن دنیا به جنت میروی
مثل من قربان عمت میروی

برای دیدن نوشته های حسین پویا به وب لاگ زیر مراجعه فرمایید
http://hosseinpooya.blogspot.com/